نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - اختر نصرتی
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت هشتم
پیکان گرد و خاک گرفته اش توی حیاط منتظرش بود. با دوستانش که همیشه دور و برش بودند، سوار شدند و رفتند. پس از چند روز برگشت؛ در حالی که لباس تکاوری تنش بود و دو تا اسلحه ژ3 به دست داشت.
کد خبر: ۴۶۷۷۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۳۰

روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت هفتم
ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و مورد بی مهری بعضی اقوام قرار گرفتیم. چاره ای نبود؛ باید دست به کمر خودم می گرفتم و در نبود همسرم خرج خود و بچه هایم را در می آوردم.
کد خبر: ۴۶۷۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹

روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت ششم
اشک توی چشم هایش پر شده بود. گفت: فکر می کنم برایم حبس ابد بریده اند. تو فقط سی سال داری و خیلی جوانی، نمی خواهم به پای من پیر بشوی. طلاقت میدهم، برو به زندگی خودت برس.
کد خبر: ۴۶۷۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸

روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت پنجم
ساعتی بعد از رفتن مأمورهای ساواک، وقتی به خانه برگشتیم، از همان توی حیاط متوجه شدیم هیچ چیز سر جایش نیست. همه جا را زیر و رو کرده بودند؛ حتی خاک باغچه را با بیل بهم زده بودند. توی یخچال و کمدها و رخت خواب ها همه را گشته بودند، اما خوشبختانه چیزی گیرشان نیامده بود.
کد خبر: ۴۶۷۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷

روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت سوم
از اسراف نان به شدت پرهیز می کرد. الهی شکر ذکر همیشه سر زبانش بود و لبهایش همیشه تکان می خورد.
کد خبر: ۴۶۷۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶

روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت دوم
با آمدن هر مشتری برای خانه خوشحال میشدم و فکر می کردم به زودی از آن جا خلاص میشوم؛ اما میدیدم هر کسی که می آید، حاجی پیش از هر چیز دیوار حمام را نشان میداد و سپس همه قضیه دوده را برایش می گفت.
کد خبر: ۴۶۷۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۵

روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت اول
پس از ازدواج به همراهش به قصرشیرین رفتم و زندگیم را با مردی که صداقت و ایمان و تقوایش از همان روزهای اول برایم ثابت شده بود، شروع کردم. با مردی زندگی می کردم که همیشه خدا را در نزدیکیش حس می کرد.
کد خبر: ۴۶۷۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۳